بنده خوب شيطان
بنده خوب شيطان!
خدا منو ببخشه چه آدمی بودم
یه آدم مغرور....... بنده خوب شیطان !!
واقعا به خاطر چی غرور داشتم ؟ چی از خودم داشتم که بهش می نازیدم ؟
وقتی میرفتم یه جا هرکی ازم تعریف میکرد مغرور تر میشدم و فکر میکردم چقدر محاسن ظاهری و باطنی زیادی دارم که ازم اینجور تعریف میکنن اما اینقدرتو جهل بودم که یادم رفته بود من اونی نیستم که دیگران میگن
این خدا بود که زبان اونهارو به ستایش من واداشته بود
وقتی اینو فهمیدم یه بار دیگه ازش پرسیدم خدای مهربونم پس این تو بودی که باعث شدی ستایشم کنن؟ با مهربونی جواب داد این خدا بود که عیب های شما را پوشاند و حب و دوستی نسبت به یکدیگر را در دل شما جای داد
بعد از شنیدن این حرف به آسمان نگاه کردم و لبخند زدم....
اما باز ازش پرسیدم .......
اگه با آدمهایی روبرو شدم که ازم بد گفتن چی ؟ اگه ازم عیب و ایراد گرفتن چی؟
به من جواب داد ای بنده من! من عیوب ترا پوشانده ام و تو آنگونه نیستی که میگویند این شیطان است که آنها را بنده خود کرده و زبانشان را به بدگویی از تو وا داشته تا عیب جویی کنن تا غیبت کنن و............
به خدا گفتم چی کار کنم که بنده تو باشم و بنده شیطان نشم؟
گفت با عقل خود ابزاری را که به دست من است انتخاب کن...گفتم مگه ابزاری که به دست توست به دست شیطانم هست؟
پیامبرش جواب داد :
***ابزاری که خدا برای هدایت انسانها به کار میبرد همان ابزاری است که شیطان برای گمراهی انسان به کار میبرد ***
و حالا معنی این جمله رو میفهمم !!
زبانی که تلخ است و بدگویی میکند ابزاریست که به دست شیطان است
و زبانی که نیکو سخن میگوید ابزاريست که به دست خداست
و چقدر تعدادشان زیاد است این ابزارها که معلوم نیست ما آنها را به دست خدا میدهیم یا شیطان !!
و ای کاش ......
الناز جون از اين ساعتی که گذاشتی خيلی ممنونم اين کارت حرف نداشت مشکل من رو میدونی دیگه!!!!! البته تو خودت هم حرف نداری
فونت نوشته هات رو يادت رفته سفيد کنی؟
ممنون از نظراتت
سلام ممنون از حضورتون به روز شدین خبرم کنین
سلام الناز عزيزم. ديشب يه بار ديگه تمام وبلاگتو خوندم...خيلی بهم چسبيد.چيزی تو نوشته هات هست که هر چی می خونم سير نميشم ازش...
به نام او كه زيباست اينجا من هستم؛ سکوتي محض سکوتي شکسته و درهم بخاطر هر روز نديدن تو اينجا من هستم ؛ تهي از زندگي و روزمرهگي خاليتر از هميشه؛ با کلافي درهم و پيچ در پيچ معني سکوتم را با چشمانم برايت بارها فرستادهام اينجا من هستم با آوازي که هرگز نشنيدي من هستم و سازي مبهم اينجا من ماندهآم تنها در پس اندوه صداي کهنه سازم من هستم و گلي پرپر شده از عشقي کور من هستم و يکرنگي شکستهام اينجا در شهري دور من ماندهام به انتظار هر لحظه که ميايي در شهري خاک گرفته و غروبي تنگ که سينهام را هر آن ميدرد اينجا من ماندهام و سرمايي که استخوانم را داغان کرده است من هستم سيمايي شکستهتر از هميشه اينجا من هستم و خيال هميشگي چشمان مشکي تو حتي كلمات هم دگر از نوشتن دردهايم عاجزند
خودتو سرزنش نکن
سلام من آپم... يه سر بهم بزن اگه وقت داشتی...
قلم زیبایی داری.بهت تبریک می گم.نمی دونم چند سالته.ولی به هر حال جوونی دوره سر گشتگی های فلسفی و سر در گمی های پیاپی است.به نظر من تنها ابزار ممکن برای پیدا کردن راه نیروی عقل و خرد انسانه.
سلام خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وبلاگ خوشگلی داشتی وبلاگت قشنگ بود .یه وبلاگ برای ابجیم درست کردم ممنون میشم بهش سر بزنی ابجی جونم خیلی خوشحال میشه دوستون دارم قربونتون jaliltekno2003 حتما سر بزنين منم خوشحال ميشم ابجي جونم بيشتر خوشحال ميشه. فداتون